در زمین عشقی نیست که زمینت نزند اسمان را دریاب
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد... تظاهر به بی تفاوتی، تظاهر به بی خیـــــالی، به شادی، به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
سرم راشاید دیگران درنبودنت گرم کنند
امادلم راهرگز!!!!! خـــــدایــــــا می گویند مرگ حق است. من مانده ام و این بغض لعنتی ....
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش. پاک کن همه رهگذرند شب را دوست دارم ...! مـن عشق کلمه ایست سه حرفی که دیگر حرفی از ان نخواهم زد
آنگاه که بودی دلتنگت بودم... حال که رفته ای نگرانت ...
به کوری چشم تو هم که باشد حالم خوب خوب است اصلا هم دلم برایت تنگ نشده حتی به تو فکر هم نمیکنم باران هم دیگر تو را یاد من نمی اورد مثل همین حالا که میبارد که دیگر باور نخواهم کرد عشق را...... دیگر باور نمی کنم محبت را....... و اگر بازگردی به تو نیز ثابت خواهم کرد برنگرد کمی عوض شدم دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم به کسی تکیه نمیکنم از کسی انتظار محبت ندارم خودم بوسه میزنم بر دستانم سر به زانو هایم میگذارم وسنگ صبور خودم میشوم نگران خودم میشوم برای خودم هدیه میخرم با خودم ساعت ها حرف میزنم در دنیای خودم کسی حق ورود ندارد جز خودم
دلم بچگی میخواهد! جلوی کدام مغازه پا بکوبم تا برایم ارامش بخرند؟؟!!! هروقت که میخواهم به سمتت بیایم یادم میفتد دلتنگی بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست... هيچ كس ويرانيم را حس نكرد گــــاهی پـــروانه ها هم به کلاغ ها بگویید قصه من..... اینجاتمام شد یکی..... بود و نبودم را با خود برد من خدا نیستم بگویم:صدبار اگه توبه شکستے باز ای...
انکه رفت به حرمت انچه باخود مے برد حق بازگشت ندارد رفتی به سلامت... قصه ما به سر رسید دلی که پابند تو بود از تو و عاشقی برید حس خوبی نیست در رویای کسی گم شوی که فکرتو حتی درخوابش هم نمیگنجد.... !!!!
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ، به خاطر نمکی که بر زخمم گذاردی
خدایا حقم را می خواهم...
خدایا ... دیگر نه ....
نمی خواهم امشب هم با گریه صبح شود !
اشکهایت را با دستهای خودت
چرا که در تــــاریکی ..
چهره هــــــا مشخص نیست
و هــــر لحظه
این امیـــــد در درونــــم ریشه می زند
که آمـــــده ای
ولــــی من ندیده ام ! ...
بـه هـمـیـن هـسـت و نـیـسـت هـا
عـا د ت کـر د ه ا م ;
گـا هـی هـسـت
گـا هـی نـیـسـت . . .
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست....
باور کن ....
وسعت تنهاييم را حس نكرد
در ميان خنده هاي تلخ من
گريه پنهانيم را حس نكرد
در هجوم لحظه هاي بي كسي
درد بي كس ماندنم را حس نكرد
آنكه با آغاز من مانوس بود
لحظه پايانييم راحس نكرد
اشتباه عاشـــق میشوند.....
بجای
شـمع
گرد چراغهای بی احساس خیابانها میگردند .....
Power By:
LoxBlog.Com |