در زمین عشقی نیست که زمینت نزند اسمان را دریاب

در گوشم گفت خدا اهسته دیشب

دیگه بسه...

خجالت میکشد بارانم از اشکهایت...!

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:51 توسط nahid| |

غمگینم مثل پیرزنی که

اخرین سرباز برگشته از جنگ

پسرش نیست....

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:34 توسط nahid| |

عزیزم حسادت نکن...

این که بعد از تو بغل گرفته ام

زانوی غم است

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:30 توسط nahid| |

 

 

 

 

غمگین ترین جای خاطره


اون جائی ِ که کم کم احساس می کنی

     چهره اش هم داره از یادت میره

  

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:23 توسط nahid| |

 

 

 

 

میگن پُشت سر مسافر آب بریزی بر میگرده..

 

 

اشک که از آب زلال تره چرا مسافر من

 

بر نمی گرده…؟

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:5 توسط nahid| |

بس کن ساعت....

...

دیگر خسته شدم

 

اره کم اوردم

......

خودم میدونم که نیست

...

انقدر با صدایت نبودنش را به رخم نکش

....

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:59 توسط nahid| |

 

گفتی:

شاید برگشتم

هنوز زنده ام!

به امید همان شاید...

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:48 توسط nahid| |

 

 عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا شوخی بود ! حالا .... . . تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است ! من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است







 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:43 توسط nahid| |

دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری نیست


آنقدر بخاطر ضربدرهای جلوی اسمم××


چوب روزگار را خورده ام


که تبدیل شدم به

.
.
××  ساکت ترین ادم کلاس زندگی...  ××

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:57 توسط nahid| |

سخت است میدانی...؟


اینهمه دل در دنیا هست,


که هیچ کدام برایم تنگ نمی شود…

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:56 توسط nahid| |

عادت می کنم به داشتن چیزی
و سپس نداشتنش ....
به بودن کسی
و سپس به نبودنش ....
تنها عادت می کنم ؛
امـــا ....
فراموش نه ... !!!
نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:55 توسط nahid| |

خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی …

 

 

ولی تمامش کن !

 

دیگر بریده ام …

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:48 توسط nahid| |

تـو را هـرگز..

 

 

 

"آرزو" نـخواهمـ کـرد..

 

 

هـیچوقـتـ..!!

 

 

چـونـ مـحال مـیشـویـ..

 

 

مـثل تـمامـ آرزوهـایـمـ..

 

 

خـستـهـ شـدمـ..

 

 

از بـسـ آرزو کردمـ..

 

 

و دیـگرانـ بـه آنـ رسیدنـد..

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:47 توسط nahid| |

چیزی نمیخواهم جز...

یک اتاق تاریک

آهنگ با صدای داریوش

یک سیگار سنگین!

یک لیوان چای به تلخی زهر!

و خوابی به آرامی یک مرگ همیشگی...!!!

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:45 توسط nahid| |

گاهـــــــی اونقــــدر دلتنــــگ می شی
 
 
که فقط میخوای ببینیــــش...
 
 
حتـــــــــــی بـــا کســــه دیگـــــه ای...
 
نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:44 توسط nahid| |

بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند...

 

 

اما …

 

 

از چشـــــم هایشان معلوم است ؛

 

که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،

 

 

گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته …

 درست مثل من

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:43 توسط nahid| |

ماهیگیر....

 

 

قلابت را بدون طعمه بینداز....

 

 

اینجا پر از ماهی هاییست که از زندگی سیرند....

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:41 توسط nahid| |

چقدر احمقانه هست ...!!


از یک قهوه تلخ ، انتظار فال شیرین داشتن....

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:40 توسط nahid| |

آب رســــــانــــــــــا نـــــــیــــــــســــــــت...

 

 

وگــــرنـــه زیـــــــر بـــــــــــاران بـــه او مـیـرســیـــدم...

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:39 توسط nahid| |

" عاشق " را که برعکس کنی،میشود : " قشاع "

 

 


لغت نامه دهخدا را باز کردم نوشته بود :

 


قشاع:دردی که آدم را از درمان مآیوس

میکند......

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:34 توسط nahid| |

با توام حوا..............


تو مگه


سیب را پوست کنده خورده بودی


که دنیا اینگونه پوست ما را میکند؟؟؟؟؟؟؟!

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:30 توسط nahid| |

زیر آوار اخرین حرفت جا مانده ام....


لعنتی،چند ریشتر بود 


"" خداحافظت ""؟؟؟

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:23 توسط nahid| |

 

 

 

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


کــــــاش


کــــــســــــی را کــــــــــــه قـــــــســـــــمـــت دیــــــگـــــــریـــــــســــــــت

 

ســـــــــــر راهــــــــــــــــــــــــــــــم قــــــــــــرار


نـــــــــــــــــــدهــــــــــــــــــــی


تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


شـــــــــبـــــــــهــــــــــای دلــــــــتـــــــنـــــگـــی اش بـــــرای مـــــــن

بــــــاشــــــــــــــد


و


روزهــــــــــای خــــــــــوشـــــیــــــش بـــــــــرای دیـــــــگــــــری.

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:17 توسط nahid| |

قصه ی اصحاب کهف شوخی بود....

 


 

اینجا یک روز بخوابی از یاد همه خواهی رفت......

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:10 توسط nahid| |

 

خاطره

 

 یعنی :

 

یک سکوت غیرمنتظره

 

میان خنده های بلند . . .

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:9 توسط nahid| |

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:59 توسط nahid| |

 

بسیاری از شکست های زندگیم
به خاطر دروغ هایی بود که باید می گفتم اما نگفتم !!
نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:51 توسط nahid| |

 

می گویند ضعیف شده ام !


می گویم سنگینی درس هایم است !


اما


نمیدانند سنگینی در سهایی است که


از دنیا و آدمهایش گرفتم !

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:30 توسط nahid| |

 

درد یعنی...
.
مرور مسیج های که یه روزی باورشان داشتی...
.
و امروز به دروغ بودنشان...
.
ایمان اوردی...!!
نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:16 توسط nahid| |


Power By: LoxBlog.Com